جدول جو
جدول جو

معنی انبار گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

انبار گشتن
(مُ تَ مَ)
انباشته شدن. توده شدن:
چنان کشته بر هر سو انبار گشت
که هرجا که بد دشت دیوار گشت.
(گرشاسب نامه ص 306).
ز صحن صحرا کهسارها پدید آمد
ز بس که گشت بدنهای کشتگان انبار.
مسعودسعد (دیوان ص 249)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ تَ)
سنگین شدن. سنگین گردیدن:
تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار
بابار گران خفتن از اخلاق حمار است.
ناصرخسرو.
مرا کآیم از کاه برگی ستوه
چه باید گرانبار گشتن چو کوه.
نظامی.
، بارور شدن درخت و امثال آن و سنگین شدن:
پس چونکه سرافکنده و رنجور بمانده ست
هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ جَ)
قرین شدن. همراه شدن. جفت شدن. یکی شدن:
ز جایی که بد شادمان بازگشت
تو گفتی که با باد انباز گشت.
فردوسی.
ز جیحون دلی پر ز غم بازگشت
ز فرزند، با درد انباز گشت.
فردوسی.
که فغفور چین با وی انباز گشت
همه کشور چین پرآواز گشت.
فردوسی.
با تو انباز گشت طبع بخیل
نشود هر کجا شوی ز تو باز.
ناصرخسرو.
عاقبت هر یک بجوهر بازگشت
هر یکی با جنس خود انباز گشت.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(مُ)
در یک جا گرد آمدن و فراوان شدن. انبوه شدن. توده شدن:
چو انبوه گشتند بر پیشگاه
چنان گفت شاه جهان با سپاه.
فردوسی.
چو بر هم نهادند و انبوه گشت
ببالای سنگین یکی کوه گشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ ءَ)
مجروح شدن. خسته گردیدن:
وگرنی رنج خویش از خویشتن بین
چو رویت ریش گشت و دست افگار.
ناصرخسرو.
و رجوع به شواهد افگار گشتن در ذیل افگار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ رَ)
جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن: مهمات را نبایدگذاشت که انبار شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 487)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ کُ لَهْ تَ)
چنبر شدن. خم شدن. کمانی شدن:
ز بار منت او گشت گویی
بدین کردار پشت چرخ چنبر.
لبیبی.
رجوع به چنبر شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ کَ دَ)
گرد شدن. خرد گشتن. نرم شدن. ذره ذره شدن. و رجوع به غبار شدن شود:
این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار.
خیام.
خاکی که زیر سم ّ دو مرکب غبارگشت
پیداست تا چه مایه بود خونبهای خاک.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
بار سنگین داشتن سنگین شدن: تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار با بارگران خفتن از اخلاق حمار است. (ناصر خسرو)، پر باد شدن (شاخه درخت و مانند آن) : پس چونکه سر افکنده و رنجور بماندست هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار ک (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبار گشتن
تصویر غبار گشتن
خرد گشتن، نرم شدن، ذره ذره شدن
فرهنگ لغت هوشیار